سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کوله بار

سال 1320

مرد:دختره خیر ندیده من تا نکشمت راحت نمیشم....
ضعیفه:حاج آقا صالح یه غلطی کرد شما ببخشید!نا محرم که خونمون نبود.حالا این بنده خدا یه بار بلند خندیده...!!!
مرد: بلند خندیده؟ این اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا می خواد بره بقالی ماست بخره. نخیر نمی شه باید بکشمش..
بالاخره با صحبتهای ضعیفه! ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه...
سال 1330
مرد: واسه من می خوای بری درس بخونی؟ می کشمت تا برات درس عبرت بشه. یه بار که مُردی دیگه جرات نمی کنی از این حرفا بزنی. تو غلط می کنی. تقصیر من بود که گذاشتم این ضعیفه بهت قرآن خوندن یاد بده. حالا واسه من میخای درس بخونی؟؟؟
حج خانوم: حاج آقا ، آروم باشین. یه وقت قلبتون خدای نکرده می گیره ها! غلط کرد شما ببخشش.دختر دست باباتو ببوس یالا....
مرد( با نعره حمله می کنه طرف دخترش ): من باید بکشمت. تا نکشمت آروم نمی شم. خودت بیای خودتو تسلیم کنی بدونه درد می کشمت...
--
بالاخره با صحبتهای حج خانومه خونه، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه...
سال 1350
مرد: چی؟ دانشسرا (همون دانشگاه خودمون)؟ حالا می خوای بری دانشسرا؟ می خوای سر منو زیر ننگ بوکونی؟ فاسد شدی برا من؟؟ شیکمتو سورفه (سفره) می کونم...
زن: آقا، ترو خدا خودتونو کنترل کنین. خدا نکرده یه وخ (وقت) سکته می کنین آ...
مرد: چی می گی ززززززن؟؟ من اگه اینو امشب نکوشم (نکشم) دیگه فردا نیمی تونم جلوی این فسادو بیگیرم. یه دانشسرایی نیشونت بدم که خودت کیف کنی...
--
بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه

سال1380
مرد: کجا؟ می خوای با تکپوش (از این مانتو خیلی آستین کوتاها که نیم مترم پارچه نبردن و وقتی می پوشیشون مث جلیقه نجات پستی بلندی پیدا می کنن) و شلوارک (از این شلوار خیلی برموداها) بری بیرون؟ می کشمت. من... تو رو... می کشم...
ملوسک خانم: اصغر جون. خودتو ناراحت نکن بابا. الان دیگه همه همینطورین (شما بخونید اکثرا)
مرد: من... اینطوری نیستم. دختر لااقل یه کم اون شلوارو پائین تر بکش که تا زانوتو بپوشونه. نه... نه... نمی خواد. بدتر شد. همون بالا ببندیش بهتره...
سال1389

مرد:بچه مگه حالیت نیس؛یارانه ها رو برداشتن؟ بیا ازون اینترنت بی صاحاب بیرون دیگه،از کجا بیارم قبض تلفن و عمل دماغتو دانشگاه ازادتو بدم؟!
زن: دخترم. حالا ددی یه غلطی کرد. تو اعصاب خودتو خراب نکن. لاک ناخنت می پره. آروم باش عزیزم. رنگ موهات یه وقت کدر می شه آ مامی. ددی هم قول می ده دیگه از این حرفا نزنه...
--
بالاخره با صحبتهای زن، دخترخونه از خر شیطون پیاده می شه و بابای گناهکارشو می بخشه...


نوشته شده در پنج شنبه 89/11/7ساعت 10:28 عصر توسط زهرا جون! نظرات ( ) | |

اگر نموداری براساس میزان شب زنده داری دانش آموزان و دانش جویان رسم کنیم می بینیم که شب های امتحان در قله نمودار قرار گرفته اونهم با چه شیب وحشتناکی نسبت به بقیه شبهای سال و یا حتی عمر!

مروری می کنیم بر فرایند تحصیلی در طول ترم:

حضور در کلاس:دو حالت داره :1 فیزیکی که اصولا زمانی تحقق پیدا می کنه که استاد سختگیر باشه به قول عوام:آویزون! که توی این حالت ناچاری حتی شده یه خط در میون بری و یه عرض ادبی بکنی!

اما حضور ذهنی که چی میشه گفت جز اینکه: هرگز حدیث حاضر غایب شنیده ای؟من در میان جمع و دلم جای دیگر است.....

حضور به موقع:به قول خاله قزی شوما جیبی ما را نزن به موقع اومدن پیشکش!از اونجایی که نصف بیشتر کلاس در افشای  اصطلاح دو در کردن خودشونو مسئول می دونن دیگه استاد بنده خدا به تاخیرشون هم راضیه...

جزوه نویسی:

از قدیم گفتن :با کدخدا بسازو ده را بچاپ! از اول ترم با دوتا ازین بچه درس خونایی که هفته ای دو تا خودکار تموم می کنن(البته lexiباشه چهار تا!)دوستانه کنار میایم ودر نهایت خیری هم به واحد تکثیر می رسه!

گوشی همراه: این سوسول بازیا هم دیگه دمده شد که سکوت و صامت و وووبشه، چه اشکالی داره حین درس

زنگ بخوره و رفقا از صدای استاد شمایی زاده هم یه فیضی ببرن؟!

اما شب امتحان:

یه جزوه 150 صفحه ای که دست کم 100 صفحه اش تازه از زیراکس اومده و داره به ما چشمک میزنه،

قراره از 8 امشب تا 6 صبح فردا خونده بشه!

ساعت 10 شب: معمولا 20 ص اول زود تموم میشه و می فهمیم که همچینم جایی خبری نیست!

ساعت 12: احمدک خوشکل بود آبله هم آورد! تعداد ص ها کم بود کمکمک داره سر و کله سوالای فسفر سوزان هم پیدا میشه...خدایا اگه قرار باشه هر ص اینقدر طول بکشه که...

نیمه شب: کم کم بدن مبارک از حالت 4 دست و پا یا پشت میزی داره به حال افقی در میاد، چشمها هم از لبو سرختر،مغز نالوتی هم که از دیدن این همه فسفر و این تلاش بی وفقه متحیر شده دیگه نمی کشه...

خدایا به دادم برس... به قول یکی میگفت : دیگه کار از خدا گذشته اگه اباالفضل یه کاری بکنه!

2 بامداد:اگه این ترم پاس شه قول میدم دیگه ادم شم و از ترم بعد درس هرروز رو همون روز بخونم!

مغز بیچاره هم وارد عالم معنا شد....

فردا صبح:جالبیش اینه که اینجا به خودمون دلداری هم می دیم! خب بیشتر این نمی تونستم بیدار بمونم ووو

تو همه تلاشتو کردی ریلکس باش و برو سر جلسه فوقش می افتی !

سعدیا نامت به رندی در جهان افسانه شد      از چه می ترسی دگر بعد از سیاهی رنگ نیست

چند روز بعد:sms: نتایج اومده بد برو ببین.....:چیزی که عیان است....و اما ما: استاده نامرد انداختم!

ترم بعد:روز از نو روزی از نو...

پاورقی:

اینجا را دو در کردیم حالا یا با 9/75 پاس می شیم یا با ده میننندازنمون!

ولی ایا میشه امتحانای الهی رو هم اینطوری داد؟

توی قرآن آیه 100 سوره مومنون اومده روزی که مرگ می رسه میگیم خدایا برم گردون به دنیا تا دوباره شروع کنم و کار نیک و درست انجام بدم....یعنی حساب امتحانای او را هم مثل این امتحانا می کنیم؟! یعنی پاس می شیم یا....

وای اگراز پس امروز بود فردایی.....

 


نوشته شده در پنج شنبه 89/10/23ساعت 11:33 عصر توسط زهرا جون! نظرات ( ) | |

قالب جدید وبلاگ پیجک دات نت