سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کوله بار

 

امروزاز صبح زود که برای دندونپزشکی رفتم تا ظهر کارم طول کشید!جالبیش این بود که جز معاینه هیچ کار دیگه ای هم صورت نگرفت. البته کتاب خاطرات فریده دیبا(دخترم فرح) همراهم بود و با مطالعه یه کم از گذر زمان غافل شدم و نفهمیدم چقدر وقتم تلف شد.

نوبت به من که رسید جناب دکتر یه تشخیص خارق العاده دادن! که من حقیقتا از اینکه خودمو بدم دستشون یه خرده ترسیدم ،ازشون خواهش کردم اگه ممکنه اول برا من یه عکس کامل(opg)بنویسن بعد منو درمون (که چه عرض کنم بی دندون) کنن.

جواب دکتر:تشخیص من همینه اگه می خوای خودت برو پیش منشی و بگو برات از هر دندونی که می خوای عکس بنویسه!خودم!

من:خانم خسته نباشید اگه ممکنه شما یه opgبرای من بنویسید چون دکتر قبلیم به من گفتن که دندونت احتمالا به عصب رسیده...

منشی:با نهایت بی حوصله گی)اگه نیاز بود خود دکتر می نوشت....بعد از خواهش دوباره من؛ ما نمی نویسیم برو اتاقای بعدی شاید نوشتن!

دقیقا یاد بچه هایی افتادم که بهشون میگن :هر چی بابا میگه بگو چشم و حرف نزن!

خلاصه اومدم بیرونو رفتم پیش دکتر قبلی چندتا خیابون پایین تر و خواستم یه عکس ناقابل واسم بنویسه که با کمال میل نوشت و گفت حتما باید عکس بگیری اول!

منم از اینکه امان نامه را بالاخره گرفتم ترگل ورگل اومدم بیرون که برم دنبال عکس ولی....

پول کم اوردم و دیدم کارتای عابرم هم خالی ان و گوشیم خاموش شده و نمیشه بزنگم که پول بدن برام.

خلاصه فقط به خاطر 600 تومن که کم داشتم سلانه سلانه برگشتم سر جای اول!

پاورقی:چرا مردم با اشتیاق کار نمیکنن؟چراوقتی یه جوون بعد از فارغ التحصیلی با کلی امن یجیب میره سر کار بعد از یه مدت اینقدر خودشو دچار روزمرگی میکنه که دیگه از کارش لذت نمی بره؟و به همه سربالا جواب میده؟

چرا وقتی به جایی می رسیم عوام همگی قابل تحقیر هستن؟

من از اینکه پول کم اوردم و به بن بست رسیدم اینقدر خسته نشدم که از رفتار مردم!

واینکه؛مسئله این است: علم بهتر است یا ثروت؟! !


نوشته شده در دوشنبه 89/11/11ساعت 11:1 عصر توسط زهرا جون! نظرات ( ) | |

قالب جدید وبلاگ پیجک دات نت